سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

سیاه‌قلــــــــــــــــــــــــــــــم

دانلود گزارش‌های بهمن صباغ زاده

گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 2/3/94 (شعر محلی تربت)

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت اول؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی free download را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 37 اثر استاد محمد قهرمان

37

بَس که دل بُردی و سُختی، مُو به تو خُوْ نِمُنُم

دل به دستِت نِمُتُم تا دِلِتِر اُوْ نِمُنُم

1- بس که دل بُردی و سوختی من به تو اعتماد نمی‌کنم / دل به دستت نمی‌دهم تا دلت را آب نمی‌کنم (هر بار که به تو اعتماد کردم و دل به تو دادم، تو دلم را بُردی و سوزاندی پس من دیگر به تو اعتماد نمی‌کنم و تا دلت را آب نکنم دلم را دست تو نمی‌سپارم. «خُوْ کِردَن» (xow kerdan) در گویش تربتی به معنی اعتماد کردن می‌باشد. مثلا می‌گویند: «مُو به تو خُوْ مُنُم» (mo be to xow monom) یعنی به تو اعتماد می‌کنم. استاد قهرمان در جای دیگر می‌گوید: «خونِ دلِ مُور خوش مِنی، از نُو به دستِت دل مُتُم / یَعنِ که مُو وازُم به تو بی‌دینِ ظالم، خُو مُنُم». در گویش تربتی «خُوْ» (xow) به معنی خواب است و گمان می‌کنم ریشه‌ی «خُوْ کِردَن» نیز به همان خواب کردن یا خوابیدن برگردد که به این اعتبار که انسان نزد کسی که به او اعتماد ندارد نمی‌تواند آسوده بخوابد. «دلِ یَکِر اُوْ کِردَن» یا دل کسی را آب کردن یعنی او را از شور و شوق بی‌تاب کردن به قول سعدی بازارِ خویش و آتشِ ما تیز کردن.

دِلِ خوردیگَکِمِر، بِرِّه‌یِ شیرسوزَکِمِر

تا کُلوتَر نِرَه، ‌وِرمُختِ تو پُرتُوْ نِمُنُم

2- دل کوچکم را، بره‌ی شیرسوز شده‌ام را / تا بزرگ‌تر نشود، به هوای تو رها نمی‌کنم (در گویش تربتی «خورد» (xurd) یا «خوردی» (xurdi) به معنی کوچک و خُرد است. «شیرسوز» عبارت است از نوزادی اعم از از نوزاد انسان یا حیوانات که کمتر از حدّ لازم شیر خورده باشد و به خوبی رشد نکرده باشد. این اصطلاح را به طعنه در مورد افراد خیلی چاق به کار می‌برند و می‌گوید «طِفلِ شیرسوز رِفتَه» یعنی طفلکی شیرسوز شده است یا به تمامی شیر نخورده است. «بِرِّه‌یِ شیرسوزَکُم» به معنی برّه‌ی کوچکِ شیرسوز شده‌ی من است. «خوردیگَک» (xurdiqak) و «شیرسوزَک» (širsuzak) همان خُرد و شیرسوز است به علاوه‌ی کاف تصغیر یا تحبیب. «کُلو» (kolu) در گویش تربتی به معنی کلان و بزرگ می‌باشد و در مقابل «خورد» (xurd) می‌آید. «ورمُختِ» (ver moxte) یا «ورموختِ» (ver muxte) به معنی به هوایِ، به خاطرِ یا به امیدِ، به اعتمادِ، به اطمینانِ است مثلا می‌گویند: «بِچَّه‌رْ وِرمُختِ تو گِذیشتَه بویُم» یعنی بچه را به واسطه‌ی اطمینانی که به تو داشتم گذاشته بودم یا «وِرموختِ فِلَـْنی مارُم زَیَن» یعنی به خاطر فلانی ما را هم زدند.

دست وِر روت مِگیری که نِبوسُم لُوِْتِر

وِر اِلَه پیش لُوِْت ای‌هَمَه لُوْلُوْ نِمُنُم

3- دست بر رویت (صورتت) می‌گیری که نبوسم لبت را / به بیهوده پیش لبت این‌هم هیاهو نمی‌کنم («لُوْ» (low) در گویش تربتی به معنی لب است. «اِلَه» (ela) به معنی یله، رها و ول است و «ور اِلَه» (ver ela) به معنی بی‌خود، به عبث، بیهوده و به بیهودگی است. مثلا می‌گویند «وِر اِلَه ای هَمَه را اَمیُم» یعنی الکی این همه راه آمدم. قهرمان در غزلی دیگر می‌گوید: «چه مرگِمَه که چِنی وِر اِلَه دِ گریَه مُرُم؟ / چِه اَشگیَه که تِمومی نِدَْرَه هر چه میَه!». «لُوْلُوْ کردن» (lowlow kerdan) به معنی همهمه کردن و با صدای بلند حرف زدن است. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «لُوِْتِر تا به خِندَه وا کِردی / ای دِلِ بی صدا دِ لُوْلُوْ رَف». البته در این بیت «لُوْلُوْ کردن» به لب لب گفتن ایهام هم دارد یعنی به تکرار کلمه‌ی «لب» را بر زبان را جاری ساختن.)

بس که اَ ْمُختَه بِذو سینِه‌یِ نَرمِت رِفتَم

زِْرِ سر وَختِ که بَلیشتِ پَرَه، خُوْ نِمُنُم

4- پس که آموخته بدان سینه‌ی نرمت شده‌ام / زیر سر وقتی که بالش پر است خواب نمی‌کنم (چنان به سینه‌ی نرم تو عادت کرده‌ام که دیگر با بالش پر هم نمی‌توانم بخوابم. «اَ ْمُختَه» (āmoxta) یا آموخته در گویش تربتی به معنی عادت کرده است و در گویش تربتی وقتی بخواهند بگویند که به چیزی یا به کسی عادت کردم می‌گویند: «اَمُختَه رَفتُم» (āmoxta raftom) یعنی آموخته شدم. آموخته شدن به معنی داشتن رابطه‌ی عاطفی با آن چیز یا کس است. البته در لغت‌نامه‌های فارسی چهار معنی عمده پیرامون واژه‌ی «آمُخته» یا «آموخته» آمده است: 1- دست‌آموز، رام شده، مطیع 2ـ خوگرفته، عادت کرده 3- تعلیم‌یافته، یادگرفته، آموزش‌دیده 4- فرهیخته، دانش‌آموخته، باسواد. در این بیت معنی دوم مراد است البته در تاریخ ادبیات کاربردهای دیگر این کلمه را هم می‌توانید مشاهده کنید: مورد اول را در این ابیات از فردوسی می‌توانید ببینید: «وزآن پس برفتند سیصد سوار / پسِ بازداران، همه یوزدار / ... / پلنگان و شیرانِ آموخته / به زنجیرِ زرّین دهان دوخته». مورد سوم در این بیت از دقیقی شاعر قرن چهارم آمده است: «
بکُشتش بسی دشمنان بی شمار / که آمُخته بُد از پدر کارزار» همانطور در شعر دقیقی مشاهده می‌شود منظور از آموخته، تعلیم‌دیده است. در اشعار گویشی استاد قهرمان بارها و بارها این اصطلاح آمده در غزلی می‌گوید: «اَ ْمُختَه‌یُم به سینَه‌ت، مُردُم مِگَن هنوزُم / خُودْشِرْ بِچَه مِدَ ْنَه، بَـْوَر نِدَرَه مَردَه». در قصیده‌ای می‌گوید: «چَشمای میشی‌تِر بِگِردُم، دل بِرِّه‌یِ اَ ْمُختَه‌شا بو / تو رفتی و برقِ نگاهِت، مُو مُندُم و بختِ سیاهُم». در شعری خطاب به دکتر احمدعلی رجایی گفته است: «خو مِگِریَه دِلِ اَ ْمختَه، مُگُفتَن مُردُم / مُوم اَمُختَه به تو رِفتَه‌مْ، دِلِ مُو خو اَزیَه». در غزلی با ردیف «مَکُ» به معنی نکُن می‌گوید: «کُفتَرِ مُو خو مِگِریَه دِل اَگِر اَ ْمُختَه رَ / مُوم به تو اَ ْمُختَه‌یُم، از پوشتِ بومبُم پَر مَکُ».)

مُو دِگَه سور نیُم، دستِ تو مُور سَـْسی کِرد

رِشمَه از پای مو وارِفتَه و دُوْدُوْ نِمُنُم

4- من دیگر وحشی نیستم، دست تو را مرا رام کرد / طناب از پای من باز شده و نمی‌دوم (در گویش تربت «سَـْسی» (sāsi) و «سور» (sur) در مقابل یکدیگرند. حیوانی که آموخته شده باشد را «سَسی» و حیوانی که خوی وحشی در او باشد را «سور» می‌گویند. استاد قهرمان بارها این هر دو واژه را در کنار هم آورده است. مثلا در این بیت: «نزدیکِ مُو و دور، هم سَسی و هم سور / او زلفِ یُرُم‌باز خُب سِر د سَرُم کِرد». «رِشمَه» (rešma) در گویش تربتی به معنی طناب و بند بافته و تابیده است که به منظور قلاده و افسار و نظایر آن استفاده می‌شود. گاه در معنی افسار اسب بافته شده از از مو یا ابریشم نیز به کار می‌رود. حدس می‌زنم با واژه‌ی «رشته» هم‌ریشه باشد. «دُوْدُوْ کِردَن» (dowdow kerdan) به معنی دویدن است، البته «دِ دُوْدُوْ رِفتَن» (de dowdow reftan) هم به همین معنی است که بیشتر در مورد کودکان به کار می‌رود.

تا تِنورِ دِلِمِرْ شاخ کُنُم، چِرخَه بیار

که اَتیش‌گیرَه‌شِر از بادبُر و سُوْ نِمُنُم

5- تا تنور دلم را شعله‌ور می‌کنم، چَرخِه بیاور / که آتش‌گیره‌اش را از بادبُر و خار نمی‌کنم («شاخ کِردَن» به معنی برافروختن و شعله‌ور کردن آتش است مثلا می‌گویند: «تِنورِر شاخ کُ» یعنی آتش تنور را شعله‌ور کن. «چِرخَه» (čerxa) به معنی چیزی که می‌چرخد به معنی بوته‌های بیابانی است که چون سبز است از زمین می‌کنند و انبار می‌کنند تا خشک شود و از خشک‌شده‌ی آن به عنوان سوخت خصوصا برای تنورهای کوچک استفاده می‌کنند. «اَتیش‌گیرَه» (atišqira) یا آتش‌گیره یعنی چیزی زود آتش می‌گیرد و با کمک آن می‌شود آتش را گیراند یا روشن کرد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوته‌های سست خار که در بیابان می‌روید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده می‌شوند و به این طرف و آن طرف می‌روند. این بوته‌ها زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «سُوْ» (sow) عبارت است بوته‌های نازک و خُشکِ خار که به وفور در بیابان یافت شده، زود آتش گرفته و زود هم خاکستر می‌شود. از «سُو» به عنوان «اَتیش‌گیرَه» (atišqira) یا آتش‌گیره استفاده می‌کنند، به این صورت که سُوْها را زیر و چوب‌های درشت‌تر را روی آن می‌گذارند و ابتدا سُوها آتش می‌دهند تا آتش به راحتی روشن شود و آتش حاصل از سُوْها بتواند چوب‌های دیگر را روشن کند. قهرمان در بیتی بسیار زیبا خطاب به استاد حسین سمندریان می‌گوید: «ما بُتِّه‌ی سُوِْم که اَتیشِر جِلا مِتِم / مَـْیی که خُب دَگیرَه اَتیشِت به سُو بِزَن» ضرب‌المثلی تربتی هم داریم می‌گوید: «اُوْ وِر اَتَش باش، نِه سُوْ وِر اَتَش»)

حُکمِ بارونِ تِموزُم که مِبَـْرُم دِ کِوِْر

سِنگ‌تَرِّ مُنُمِش گِر چه که شَـْدُوْ نِمُنُم

6- مانند باران تابستانم که می‌بارم در کویر / زمین را سنگ‌تر می‌کنم اگر چه که شاداب نمی‌کنم (من مانند باران‌های فصل گرما در کویر اندکی نَم دارم اما باعث شادابی زمین نمی‌شوم. «تِموز» (temuz) به معنی تابستان است چنان که در ادب کلاسیک هم بسیار به کار رفته است. )

عشق وَختِ که نیَه دوسِرَه، دِق‌مرگ مِنَه

تا بِرَم دل نِمِمیرَه، مُو بِرَش تُوْ نِمُنُم

7- عشق وقتی که نیست دو سره، دق‌مرگ می‌کند / تا برایم دل نمی‌میرد من برایش تب نمی‌کنم (عشق وقتی که دو طرف نباشد آدم را دق‌مرگ می‌کند پس تا وقتی که دل برایم نمیرد من برای دل تب نخواهم کرد. دقت کنید که در  اصطلاح «دوسِرَه» بخش اول با مصوت بلند و به وزن قو تلفظ می‌شود)

روزیِ مُو مِرِسَه روز به روز از بالا

خَـْطِرُم جَعمَه که اَ ْذُقَه دِ پِرخُوْ نِمُنُم

8- روزی من می‌رسد روز به روز از بالا / خاطرم جمع است که آذوقه در پرخو نمی‌کنم. (روزیِ من را خداوند می‌رساند از این‌روست که آذوقه انبار نمی‌کنم. «پِرخُوْ» در گویش تربتی به نوعی انبار آذوقه‌ی گندم و یا آرد در منزل گفته می‌شود. برای ساختن پرخو معمولا جلی یکی از طاق‌های خانه را با گِل و خشت می‌پوشانند و دو سوراخ یکی در بالا و یکی در پایین باز می‌گذارند. از سوراخ بالا پرخو را پر می‌کنند و از سوراخ پایین که معمولا با یک پارچه‌ی گلوله شده مسدود می‌شود برای برداشتن گندم یا آرد استفاده می‌کنند. در جایی خواندم که «کِندو» برای نگهداری گندم بوده و «پِرخُوْ» برای نگهداری آرد)

... ادامه دارد

***

گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 2/3/94 (ضرب المثل تربتی)

6- ضرب‌المثل تربتی، اجل سگ که برسد نان چوپان را می‌دزدد؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

اجلِ سگ که بِرِسَه نونِ چَپّورْ مُدُزدَه

این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند وقتی قضای الهی برسد گاه خود شخص اسباب هلاک خود را مهیا می‌کند. در فرهنگ عارفانه و صوفیانه‌ی ما بر قضا تاکید فراوانی شده است و در جای‌جای متون و اشعار عرفانی به خصوص مثنوی معنوی می‌شود این نکته را دریافت که وقتی قضای الهی حادث شود ساده‌ترین و بدیهی‌ترین امور از چشم انسان غافل می‌ماند یا به تعبیر مشهور «جاء القضا ضاق الفضا» یعنی قضا که بیاید عرصه بر انسان تنگ می‌شود.

این معنی که کسی به دست خود اسباب هلاکت خویش را فراهم آورد در ادب پارسی بسیار آمده است. مثلا شیخ عبدالله بلیانی عارف قرن هفتم در بیتی می‌گوید: «به کینِ ما کمر بندد کسی کِش بخت برگردد / چو وقتِ مرگِ مار آید به گِردِ رهگذر گردد» یا جامی گفته است: «دل به آن غمزه‌ی خون‌ریز کشد جامی را / صید را چون اجل آید پی صیاد رود». همین معنی که در این ضرب‌المثل آمده است بارها و بارها و اشکال و طرق مختلف در ضرب‌المثل‌هایی دیگر نیز آمده است که می‌شود به این چند مورد اشاره کرد: «اجل سگ که برسد به مسجد خرابى مى‌کند»، «خروسى که اجلش برسد بى‌وقت مى‌خواند»، «موش که اجلش برسد سرِ گربه را مى‌خارانَد»، «پر دَمد از مور چو مرگش رسد» و نظایر آن.

«چَپّو» (čappu) در گویش تربتی به معنی چوپان است و ضرب‌المثل‌های زیادی با «سگ» و «چوپان» در تربت رایج شده و هنوز هم استفاده می‌شود که اگر عمری بود در آینده به آن‌ها خواهم پرداخت. تا جایی که من دریافتم این ضرب‌المثل در مناطق دیگر کشور از جمله سمنان و مازندران نیز کاربرد دارد. پس در تربت وقتی بخواهند بگویند کسی دارد به دست خود اسباب هلاک خویش یا گاه حتی مقدمات ضرر خویش را فراهم می‌آورد می‌گویند: «اجلِ سگ که بِرِسَه نونِ چَپّورْ مُدُزدَه» یعنی اجل سگ که برسد نان چوپان را می‌دزدد.

***

گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 2/3/94 (شعر طنز)

7- شعر طنز؛ نامه‌های مرد ذلیل (نامه اول)؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

ابوالفضل زرویی نصرآباد در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. وی شاعر و پژوهشگر در زمینه‌ی طنز است که در نشریات و روزنامه‌ها به عنوان نویسنده و شاعر طنز قلم می‌زند. او با اسم‌های مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدل در نشریاتی مانند نشریات موسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران طنز نوشته و می‌نویسد. از کتاب‌های وی می‌شود به تذکرةالمقامات، افسانه‌های امروزی، وقایع‌نامه‌ی طنز ایران (همکاری با فریبا فرشادمهر)، بامعرفت‌های عالم (کتاب گویای طنز)، رفوزه‌ها (مجموعه شعر طنز)، حدیث قند (مجموعه مقالات طنزپژوهی)، علاغه به خونه‌ش نرسید (مجموعه افسانه‌های طنزآمیز)، «ماه به روایت آه» رمانی براساس زندگی ابوالفضل عباس، خاطرات سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی، کتاب مستطاب خر پژوهی اشاره کرد. وی سایتی دارد با عنوان «از طنز» که در این آدرس قابل مشاهده است http://aztanz.ir

نامههاى مرد ذلیل (نامه اول)

چه حاجتى به قاصد و پست و پیک؟

عیال نازنین، سلام علیک

با خط و نامه هم اگه بتونم

به خدمتت سلام مى‌رسونم

رفتى و دوریتو بهونه کردم

سلام گرم و عاشقونه کردم

دلت که سرد و خسته بود و غم داشت

سلام گرم و عاشقونه کم داشت

هم‌آشیون من تو این لونه‌اى

کفتر جَلد بوم این خونه‌اى

پرهاتو چیدم که یه وَخ با پرت

پر نکشى پیش پدر مادرت

تو بى‌خبر رفتى و پر خریدى

تا چشم به هم زدم، یهو پریدى

پرزدى و تو خونه کاشتى منو

دلت اومد تنها گذاشتى منو؟

با این‌که تو همین دهات و شهرى

با من دو ماه آزگاره قهرى

نیومد از تو نامه‌اى، کلامى

نه تو پیام‌گیرمون، پیامى

بهم ندادى از موارد ذِیل

نه ID و نه PM و نه email

هیچ نمى گى شوهرم الان کجاست؟

تاج سرم، سرورم الان کجاست؟

هیچ نمى گى موهاشو کى مىجوره؟

هیچ نمى‌گى رختاشو کى مى‌شوره؟

هیچ نمى‌گى خورد و خوراکش چیه؟

وصله‌ی رختِ چاک چاکش چیه؟

دورى تو، پاک خُل و دیوونم کرد

بیا و پَر بزن به خونه برگرد…

ابوالفضل زرویی نصرآباد

***

گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 2/3/94 (فراخوان)

8- فراخوان

در این بخش از وبلاگ خبر برگزاری جشنواره‌ها، سوگواره‌ها، کنگره‌ها، شب‌شعرها و دیگر مراسم در زمینه‌ی شعر و ادبیات را در سطوح مختلف شهرستان، استان، کشور یا بین‌المللی به اطلاع‌تان می‌رسانیم. با توجه به این‌که این وبلاگ برای معرفی شعر و شاعران تربت حیدریه تاسیس شده است سعی می‌شود بیشتر به موارد شهرستان و استان اشاره شود. (البته شرکت در هیچ‌کدام از این مراسم از طرف ما توصیه یا رد نمی‌شود و منظورمان فقط اطلاع‌رسانی است)

 

انجمن شنبه‌شب‌ها

جلسات هفتگی انجمن شنبه‌شب‌ها در اولین روز هفته راس ساعت 19:00 بعدازظهر در طبقه‌ی پایین مسجد قائم واقع در خیابان قائم برگزار می‌شود. این جلسات به خواندن و بررسی آثار ادبیات کلاسیک، ارائه کنفرانس‌هایی در زمینه‌ی ادبیات و شعرخوانی و نقد شعر اختصاص دارد. شرکت در این جلسه برای تمامی شاعران و علاقه‌مندان به شعر آزاد است.

 

جلسه‌ی مثنوی خوانی

جلسات مثنوی‌خوانی به همّت همشهری هنرمند و مهربان‌، احسان انوریان، و به روایت دکتر رضا نجاتیان هر شنبه‌شب در حسینیه‌ی صفار شرق واقع در خیابان باغسلطانی، باغسلطانی 9 برگزار می‌گردد. در این جلسه که ساعت 21:00 شنبه‌شب‌ها شروع می‌شود ابتدا حکایتی از مثنوی معنوی، اثر بی‌بدیل مولانا جلال‌الدین بلخی، خوانده می‌شود. پس از روایت داستان، حاضرین در جلسه، برداشت‌های خود از داستان را بیان می‌کنند و پیرامون آن به بحث و تبادل نظر می‌پردازند.

 

جلسه‌ی تفسیر قرآن

این جلسات به همت جمعی از اعضای انجمن مثنوی‌خوانی از رمضان 1434 هجری قمری شروع شد و اولین جلسه‌ی آن در شنبه چهارم تیرماه 1392 خورشیدی برگزار شد و دو شب در هفته ادامه یافت. بعد از ماه رمضان هم به رای اکثریت این جلسه ادامه یافت. در حال حاضر جلسه‌ی تفسیر قرآن سه‌شنبه‌شب‌ها ساعت 21:00 شب در محل باغسلطانی 9، حسینیه‌ی صفار شرق برگزار می‌شود.

 

جلسه‌ی شعر استاد رشید

این جلسه به سرپرستی استاد محمد رشید یک‌شنبه‌شب‌ها در محل کانون بازنشستگان آموزش و پرورش شهرستان واقع در خیابان کاشانی برگزار می‌شود. حضور در این جلسه با دعوت قبلی امکان‌پذیر است.

 

انجمن شعر باران

انجمن باران سه‌شنبه‌ها در مکان میدان شهدا، ساختمان انجمن‌های اداره‌ی ارشاد اسلامی از ساعت ۱۷ به بعد برگزار می‌شود. این جلسه به همت آقای محسن اسلامی تاسیس شده است و هر سه‌شنبه پذیرای شاعران گرامی است. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به وبلاگ انجمن شعر باران در بخش پیوندهای همین وبلاگ مراجعه کنید.

 

انجمن داستان نویسی

از تمامی علاقه‌مندان به نویسنگی دعوت می‌شود در جلسات انجمن داستان که به سرپرستی استاد موسوی هر هفته یک‌شنبه‌ها از ساعت 16 الی 25 در محل کانون بسیج هنرمندان واقع در خیابان فردوسی شمالی، میدان بسیج، کانون فرهنگی ورزشی جوانان بسیج برگزار می‌شود، شرکت کنند. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به وبلاگ انجمن داستان تربت حیدریه در بخش پیوندهای همین وبلاگ  مراجعه کنید.

 

نافه (نشست انجمن‌های فرهنگی هنری شهرستان تربت حیدریه)

این جلسات با همیاری انجمن‌های مختلف شهرستان تربت حیدریه از جمله: انجمن موسیقی، انجمن شعر، انجمن خوشنویسی، انجمن داستان، انجمن فیلم و عکس، کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان و دیگر انجمن‌های فرهنگی هنری برگزار می‌شود. محل برگزاری نشست‌های نافه معمولا تالار اندیشه‌ی اداره‌ی ارشاد اسلامی شهرستان است. هشتمین نشست از این سلسله‌برنامه‌ها با عنوان نافه‌ی 8 در تاریخ جمعه 3/11/93 برگزار شده و به امید خدا همچنان ادامه دارد. برای مطلع شدن از نافه‌ی بعدی بخش فراخوان همین وبلاگ را پیگیری کنید.

 

کتاب‌سرای بهارک

آقای امین دائیان صاحب این کتاب‌فروشی خود یک کتاب‌خوان حرفه‌ای و بسیار علاقه‌مند است که عمرش را با کتاب صرف کرده و اطلاعات زیادی در این زمینه دارد. اهل کتاب می‌توانند با مراجعه به این کتاب‌فروشی کتاب مورد نظر خود را راحت‌تر پیدا کنند و یا سفارش دهند تا برای‌شان تهیه شود. البته با توجه به این‌که در تربت حیدریه بیشتر کتاب‌فروشی‌ها تبدیل به لوازم‌التحریر شده است و یا کم‌کم در حال تبدیل است، حمایت از این کتاب‌فروشِ کتاب‌دوست را وظیفه‌ی خود دانستم. آدرس: خیابان فردوسی جنوبی؛ بین فردوسی جنوبی 56 و 58؛ سرای امین؛ داخل سرا، سمت چپ؛ کتاب‌سرای بهارک؛ آقای امین دائیان؛ 05312222977

  

کارگاه تخصصی شعر جوان بیرجند

دوست خوب و شاعر همشهری جناب آقای ایمان ذبیحی که از اعضای باسابقه‌ی انجمن شعر تربت حیدریه هستند مدتی است ساکن بیرجند شده‌اند. ایشان در مرکز استان خراسان جنوبی کارگاه تخصصی نقد شعر جوان را اداره می‌کنند. آقای ذبیحی از دوستان دعوت کرده‌اند که با این جلسه در ارتباط باشند. این جلسات به طور هفتگی هر پنجشنبه ساعت 18 الی 20 در شهرستان بیرجند، خیابان مدرس، مدرس 15، پلاک 44، کانون هنرمندان استان خراسان جنوبی برگزار می‌شود. 

 

اوسنه‌های محلی ولایت زاوه

بهتر است بدون هیچ تعارفی بگویم ما در زمینه‌ی افسانه‌های محلی‌مان تقریبا هیچ‌کار نکرده‌ایم، یکی دو کار پراکنده هم که توسط چند تن علاقه‌مند مانند استاد محمد قهرمان، استاد محمد رشید و آقای محمدرضا خوشدل گردآوری شده است آن‌قدر نیست که بتوان فرض کرد افسانه‌های‌مان را از خطر نابودی نجات داده‌ایم. البته لازم به ذکر است مجموعه کتاب‌های افسانه‌های خراسان تالیف آقای خزائی در این زمینه کاری است بسیار ارزشمند اما در مقابل افسانه‌هایی که سینه به سینه به ما رسیده است خیلی کم است. اصولا این کارها کار یکی دو نفر نیست حتی اگر همه‌ی عمر را به آن بگذرانند. از همه‌ی شما خوانندگان عزیز هم خواهش می‌کنم اگر کسی را می‌شناسید که افسانه‌های قدیمی این منطقه را در سینه دارد، دست به کار شوید و آن افسانه‌ها را منتشر سازید. اطلاعاتی که لازم است در مقدمه‌ی افسانه بیاورید شامل تاریخ مکان و زمان ضبط افسانه، نام و نام خانوادگی، زادگاه، سن و شغل راوی است. توصیه می‌کنم این افسانه‌ها را به همان گویش محلی منتشر سازید و ترجمه‌ به زبان معیار را در قسمتی جداگانه بیاورید که اصالت افسانه‌ها حفظ شود. هر یک از دوستان هم که به راویان افسانه‌ها دسترسی دارد اما وقت کافی برای نوشتن این مطالب را ندارد می‌تواند افسانه را به صورت یک فایل صوتی ضبط کرده و برای من ایمیل کند؛ قول می‌دهم که در همین وبلاگ با نام خود مصاحبه‌کننده منتشرش کنم. بیایید دست به دست هم بدهیم و فرهنگ گویشی زادگاه‌مان را حفظ کنیم.

 

وبلاگ سیاه مشق

دوستان عزیز و مخاطبان ارجمند می‌توانند در تهیه‌ی مطلب برای بخش‌های مختلف این وبلاگ به نویسنده‌ کمک کنند. فرستادن مقاله، کنفرانس، سخنرانی، مصاحبه در زمینه‌ی ادبیات برای بخش کنفرانس ادبی؛ فرستادن شعر برای بخش شعرخوانی؛ ارسال شعرهای محلی خود و یا دیگران؛ قصه‌های گویشی یا اوسنه‌های تربتی، ضرب‌المثل‌ها، فریادها و به طور کلی ادبیات گویشی برای بخش شعر تربتی؛ تهیه‌ی زندگی‌نامه‌ی خود و دیگر شاعران این خطه برای بخش شاعر همشهری؛ ارسال شعر طنز علی‌الخصوص اشعار شاعران تربتی از جمله فعالیت‌هایی است که می‌توانید انجام دهید. مطالب خود را می‌توانید به ایمیل نویسنده‌ی وبلاگ بفرستید و فراموش نکنید با کمک و هم‌فکری یکدیگر خواهیم توانست شعر تربت را بهتر معرفی کنیم.

برای نوشتن زندگی‌نامه می‌توانید به چند سوال پاسخ داده و پاسخ‌ها را برای من به آدرس پست الکترونیک بهمن صباغ زاده (در گزینه‌های بالای وبلاگ سمت چپ) بفرستید. این سوالات را می‌توانید در بخش فراخوان همین گزارش و یا در آرشیو وبلاگ با برچسب قابل توجه شاعران تربت حیدریه بیابید.

گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 2/3/94 (حضار)

آقایان احمد نجف زاده، سلیمان استوار فدیهه، محمد جهانشیری، آقای محمودی، بهمن صباغ زاده، محمود خرقانی، علیرضا شریعتی، سید کاظم بهشتی، محمد امیری و آقای دانا حاضرین جلسه را تشکیل می‌دادند. جلسه ساعت 21:00 به پایان رسید.